بی درد دل ای دوست دوا را نتوان یافت


بی رنج فنا گنج بقا را نتوان یافت

تا عاشق و رندانه به میخانه نیائی


رندان سراپردهٔ ما را نتوان یافت

تا نیست نگردی تو از این هستی موهوم


خود را نشناسی و خدا را نتوان یافت

آئینهٔ دل تا نبود روشن و صافی


حسنی نتوان دید و صفا را نتوان یافت

خوش آب و هوائی است می و کوی خرابات


خود خوشتر از این آب و هوا را نتوان یافت

درویش و فقیریم و ازین وجه غنی ایم


بی فقر ، یقین دان که غنا را نتوان یافت

چشمی که نشد روشن از این دیده سید


بینا نبود نور لقا را نتوان یافت